چند روز پیش داشتم با برادرم صحبت میکردم و حرف از یکی از همکارانش به میون اومد که آدم خیلی باهوشی هست تو زمینه کاری خودش و خیلی کاربلد. از اینکه چه تجربه هایی داشته و چه پروژه های پردردسر و سختی رو راه انداخته. هم با شرکت های دولتی کار کرده بود هم خصوصی و خیلی از اونا بعد از اتمام کار، paymentی رو که بهش قول دادن، در نهایت پرداخت نکردن . اینکه چه جاهایی کار میکرده و پروژه هایی رو زمین مونده و زمانیکه پیشنهاد داده که چطور میشه حلش کرد، تهدیدش کردن که اگه اینکار رو بکنه چه تبعاتی براش خواهد داشت چون پروژه ده سال روی زمین مونده بوده و . باقیش نیاز به گفتن نیست. اینکه سال گذشته این آدم به مدت سه ماه بیکار بوده و رفته توی یه جا شاگردی کرده چون دیگه نیاز مالی بهش فشار آورده بوده (ناگفته نمونه که این شخص همه ی این موارد رو با شوخی و خنده میگفته) و همین آدم الان داره روی ساخت یه دستگاه کار میکنه و شبا تا دیروقت میمونه انجامش بده و وقتی خانمش گلایه میکنه که چرا انقدر دیر خونه میای، میگه ببین من به این فکر میکنم که اگه یه روز زودتر این دستگاه رو تموم کنم، توی شرکت براش یه اپراتور میگیرن و یه نفر یه روز زودتر میره سرکار.
هدفم از گفتن حرفهای بالا نه گلایه از این هست که دیگه اینجا جای موندن نیست نه غر زدن، هممون مثال هایی از این دست دیدیم یا حتی خودمون مصداق همین افراد هستیم. اینکه هرکدوم از ما اگر با این نگاه زندگی و کار میکردیم، چقدر دنیای ما جای بهتری برای زندگی بود؟ این سوالی بود که من دلم میخواد بپرسم.
هرکدوم از ما چقدر هرروزه با مواجه شدن با یه مشکل بی انگیزه میشیم و فکر میکنیم که داریم حروم میشیم و کسی قدر ما رو نمیدونه، چقدر نگاه طلبکارانه داریم به زندگی؟
جالب اینکه چند روز پیش هم سخنرانی خانم لیلی گلستانی رو توی تداکس تهران دیدم (http://hw2.asset.aparat.com/aparat-video/3cbdff27cee5ab400c1c6906bb7e02af7733156-480p__49650.mp4) و این مدت همه چز دست به دست هم داد تا یکم بیشتر به این موضوعات فکر کنم.
برای خود من همیشه وقتی توی موقعیتی گیر میکنم که بستری بسیار آماده برای غرزدن هست، بستری که موانع و مشکلاتی به وجودش آوردن که خیلی راحت میتونن نباشن، منطق وجودشون کلا درک نشدنی هست و با هر زاویه ای که بهش نگاه کنی گره هایی هست که کاملا تعمدی و فقط به خاطر حماقت افراد یا سیستم هایی به وجود میان که نگاهشون سیستمی نبوده و فقط به دنبال منافع زودگذر فردی بناشدن. ولی چکار میشه کرد. اگر برداشتن اون موانع کار من نیست من چطور میتونم تلاش کنم که خودمم در دراز مدت مصداق همون ها نباشم؟
البته نباید فراموش کرد که گفتن و نوشتن این حرف ها شاید راحت باشه ولی وقتی آدم تو موقعیتش گیر میکنه هزار دلیل برای نا امیدی توی طهن آدم میاد ولی بنظرم نگاه کردن به پشت سر و مشکلاتی که خود آدم در دایره ی توانایی ها و امکاناتش از سر راهش برداشته میتونه بزرگترین انگیزه دهنده برای ادامه ی راهش باشه.
رو ,یه ,آدم ,توی ,هایی ,کار ,از این ,فقط به ,و فقط ,میکنم که ,و مشکلاتی
درباره این سایت